محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
زندگی مامانی وباباییزندگی مامانی وبابایی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات قند عسل مامان و بابا

بدون عنوان

جيگر مامان سلام اين هفته سرم حسابي شلوغ بود نشد بيام واست بنويسم روزا خونه مادربزرگ ميرفتيم كه خونه رو مرتب كنيم واسه مراسم سال عمو محمد خدابيامرز كه اگه مهموني از شهراي ديگه اومد خونه مرتب باشه. گل پسرم فردا مراسم سال عمو هستش بعدشم اگه خدا بخواد قراره مادربزرگو پدربزرگو عمو ميثمو برداريم بزنيم بيرون از شهر و اين روزاي اخر سالو بيرجند نباشيم .   جيگر مامان  بابايي چند شب پيش خوابتو ديده اما هنوز به خواب ماماني نيومدي    امشب هم با خاله الهه رفتيم پيش دكتر صدا قلبتو گوش كردم مثل هميشه پر از انرژي تالاپ تلوپ ميكرد. خاله الهه هم واسه نينيش اومده بود و بعدشم رفت سونو خدا رو شكر همه چيز نيني خاله الهه هم خ...
21 اسفند 1392

دل نوشته بابا مهدي

سلام بابايي پاشو بيا ديگه!!! چيه اونجا جا خوش كردي برا خودت ؟؟؟ حتي يه آروغ هم بخواي بزني مامانت اذيت ميشه چه برسه به اينكه بخواي دست و پاتو تكون بدي !   بيا اينجا ميخوام بهت رانندگي ياد بدم باهم بريم دور بزنيم بدون مامان مثل دوتا مرد واقعي منتظرم افتااااد ؟؟؟ شرمنده جم الان فيلم سه امپراتوري داره .كائوكائو ميخواد بياد خداحافظ     پ.ن: پسر گلم بابايي املا گفته ماماني هم نوشته . من كه ميدونم شما هيچوقت راضي نميشي بدون ماماني جايي بري مگه نه ؟ فدات بشم پسر گلم . منو بابايي بيصبرانه منتظرتيم ...
15 اسفند 1392

بدون عنوان

  گل پسر مامان سلام   عزيز دلم از ديشب تا امروز صبح هرچي صدات ميكردمو باهات صحبت ميكردم عكس العمل نشون نميدادي كلي مامانيو ترسوندي تا امروز صبح كه كلي التماست كردم شماهم ناز كردنو تموم كرديو تكون خوردي من فداي اون دست و پاي كوچولوت بشم عزيز دلم ناز نكن واسم پسر گلم وقتايي كه كمتر تكون ميخوري دلنگرانت ميشم مامانيو نگران نكن فدات بشم   راستي بابايي امروز سرما خورده و حالش حسابيييي بده دعا كن با اون قلب كوچولوت كه زودي خوب بشه همه زندگي من تو و بابايي هستين به بابايي هم گفتم به تو هم ميگم نفسم خوب باشيد و سالم تا من خوشبخت ترين انسان روي زمين باشم     ...
12 اسفند 1392

بدون عنوان

براي گل پسرم سلام ماماني اينجا رو درست كردم تا بيام و از خاطرات روزايي كه تو دل ماماني هستي واست بگم از اينكه هستي و تو وجود ماماني داري رشد ميكني خيلي خوشحالم عزيز دلم نفس مامان تو الان دقيقا 21 هفته و 4روزه كه اومدي تو دل مامان واي پسر گلم نميدوني اون روزي كه فهميدم داري مياي چقدر از شوق اشك ريختم اون روزو هيچ وقت فراموش نميكنم . زودي به بابايي خبر دادم داري مياي خيلي خوشحال شد ميامو واست از اين 21 هفته اي كه گذشت و روزاي اينده ميگم نفس مامان همينجاهم از الهه جون دوست خوبم تشكر ميكنم كه اينجا رو بهم معرفي كرد تا بيام واسه گل پسرم بنويسم ...
1 اسفند 1392
1